بگذار باتو باشم
بگذار با تو باشم
تو طنین بغض عشقی
توصدای جویباری
تولطافت سحرگه
توطراوت بهاری
من ولی غریبم اینجا
و ندارم اشنایی
که تمام غصه هم را به نگاه او بگویم
من ویاد روزگاری
که مرا شکست عشقت
و به دست باد دادی
تو صدای خنده هایت
به نسیم عشق ماند
تو بمان همیشه با من
شعر از : عبدالمهدی